هنر و فشن در جایی از تاریخ با هم برخورد کردند و چیزی را پدید آوردند که ماهیت اجسام و هنر را فراتر از کاربرد و زیباشناسی تعریف کرد. مد مفهومی. الکساندر مک کوئین طراح لباس مفهومی که به آن پسر بد مد می گویند از هنرمندانی است که دنیای مد را متحول کرد. او از لباس،که بخش جدانشدنی از تاریخ و فرهنگ انسان است و با بررسی آن می توانیم به نوع زندگی گذشتگان پی ببریم به عنوان چیزی برای ابراز دغدغه ها و مفاهیم استفاده کرد.
این مطلب در دسته بندی طراحی لباس و در وبسایت بک استیج - پشت صحنه دنیای مد نوشته شده. با ما همراه باشید.
لباس که نشان دهندهی علایق، ارزشها و جایگاه افراد است، امروزه علاوه بر کاربردش، با زبان بی زبانی چیزی را می گوید.
هنر مفهومی از کجا پدیدار شد؟
اولین بار هنرمندان جنبش فوتوریسم بودند که در تمامی بخشهای کلاسیک هنر، انقلاب ساختار شکنانهای ایجاد کردند. فوتوریست ها مجذوب انقلاب و تولیدات صنعتی بودند. آن ها دیگر از ظرافت دوران کلاسیک در هنر استفاده نمیکردند بلکه عاشق سرعت، مکانیکی شدن و تکنولوژی بودند.
فوتوریست ها نگرش هنر به احساسات، عواطف، جسم انسان و اجسام را تغییر دادند و به جای آن فلز، اجسام سخت و مدلهای ماشینی اجزای اصلی هنر آن ها شد. همین تغییر رویه باعث شد که هنرمندان به دنبال چیزی بیشتر از زیبایی و احساسات لطیف انسان بروند و مفهوم را در کارهایشان هدف اصلی قرار دهند. مفهومی که صرفا برای باز تعریف مفاهیم گذشته نبود. هنری تازه که به بُعد های دیگر وجودی انسان به خصوص آن بخش که داشت با عصر جدید خو میگرفت هم پرداخت. همینجا بود که هنر مفهومی و مد مفهومی به شکلی نو ظاهر شد و دنیای هنر را متحول کرد.
مد مفهومی
با ورود به قرن ٢٠ام دنیا پابه قله هایی گذاشت که تا آن زمان هیچ وقت کشف نشده بودند. پس از آشنایی هنرمندان با هنر مفهومی حال زمان آن بود که هرکس به نوبهی خود از آن استفاده کند. جنگهای جهانی، پیشرفت علوم و تکنولوژی و دوربین های عکاسی به جای نقاشی ها، رشد جمعیت و انقلاب های اجتماعی در نقطه نقطه ی دنیا، همه و همه هنر را دگرگون کردند. در این زمان هنرمندان زیادی از جمله مارسل دوشان، پیکاسو، کیت آرنات، اندی وارهول، استنلی براون، سالوادور دالی،باربارا کروگر، السا اسکیاپارلی و… بر روی بخش های مختلف هنر تاثیر گذاشتند. هنرمندان یکی پس از دیگری از پیرو این سبک شدند. یکی در نقاشی هایش، دیگری در عکس ها، ادبیات و تئاترش و یکی هم در طراحی لباس ها از آن بهره میبرد.
زمانی که استفاده ی صرفا کاربردی از لباس حذف شد و ایده ها در صف ظهور بودند، ابزار(پارچه، رنگ، جنس و…) برای ابراز به میان آمدند و یک چیز مفهومی بدون آنکه سخنی بگوید، شروع به حرف زدن کرد. وقتی مد مفهومی به میان آمد دیگر تنها جنبه ی پوشیدن نداشت بلکه اعتراض یا سخنی را بیان میکرد که جامعهی آن دوران خواستار شنیدنش بود. هنر مفهومی حتی در غالب لباسهایی که شخصیت های سینما را بدون آنکه چیز زیادی درباره ی خود بگویند به بیننده نشان می دادند.
پسر بد فشن
لی الکساندر مک کوئین طراح لباس مفهومی، که به او لقب پسر بد مُد را دادهاند، از افراد برجسته دنیای مد است. مک کوئین در سال 1969 در جنوب لندن متولد شد. او آخرین فرزند از یک خانوادهی شش نفره بود. از آنجایی که مادرش معلم بود، همیشه در خانه کتاب هایی برای مطالعه پیدا می شد. مک کوئین به تاریخ جهان علاقه داشت و کم کم به آن مسلط شد و بعد ها آنها را در لباسهایش روایت کرد.
الکساندر مک کوئین از کودکی برای خواهرانش دامن درست میکرد و علاقه و استعدادش به قدری زیاد بود که در نوجوانی خیاطی شلوار مردانه را نزد جیوز و هاوکس یاد گرفت و قبل از ٢٠ سالگی کاملا در خیاطی حرفه ای شد. او مدتی نزد کوجی تاتسونو، طراح لباس ژاپنی به عنوان دستیار کار کرد و سپس وارد دنیای حرفه ای مد شد.
مک کوئین زندگی سختی داشت از نوعی اختلال روانی رنج میبرد. همین مسائل باعث شده بودند که مک کوئین به هنر به عنوان چیزی برای ابراز خود دست بزند. او در طی زندگی کوتاهش افتخارات زیادی کسب کرد. برای مثال:
- چهار بار برنده جایزه طراح سال بریتانیا
- بهترین طراح سال 2003 در دنیا
- نشان امپراتوری بریتانیا
سبکی که الکساندر مک کوئین در پیش گرفت، تحولات بسیاری در مد به وجود آورد. برای مثال شلوار فاق کوتاهی که در اواخر سده ی٢٠ و اوایل سال های ٢٠٠٠ ترند شده بودند و به آنها بامستر(Bumster) میگفتند از طراحی های او بود.
الکساندر مک کوئین به عنوان یک طراح لباس مفهومی
از آنجا که مک کوئین ریشه ی اسکاتلندی_بریتانیایی داشت در کارهایش از سبک های وایکینگی و ویکتوریایی به شدت استفاده میکرد. کارهایی که شاید توحش، برهنگی و اندوه فراوانی داشتند اما سرشار از هنر و مفهوم بودند. او به تاریخ علاقهی فراوانی داشت و سعی میکرد این مفاهیم را با دقت و ظرافت فراوان در لباس هایش به کار ببرد. از آنجایی که مک کوئین با الگو و دوخت به خوبی آشنا بود، کیفیت دوخت لباسهایش زبانزد جامعه ی مد بود و با اینکه بعضی لباس ها بیشتر جنبهی نمادین و نمایشی داشتند و نه کاربردی، نوع دوخت آنها به شدت با کیفیت بود.
الکساندر مک کوئین به عنوان یک طراح لباس مفهومی از متریال معمول در کارهایش استفاده نمیکرد و همین موضوع باعث خاص شدن لباس های او شده بود. پر اردک رنگ شده، مهره، دکمه های قدیمی، چرم، چوب و انواع وسایل با جنس های مختلف، اجزای لباس های او بودند.
فشن شو های الکساندر مک کوئین
کالکشن No. 13 بهار و تابستان 1999
شاید یکی از مشهور ترین و به یاد ماندنی ترین فشن شو های مک کوئین، نمایش No.13 در سال 1999 بود. در پایان این نمایش ، شالوم هارلو مدل و بازیگر، با لباس سفیدی در بین دو ربات رنگ پاش ایستاد و توسط آن ها رنگ پاشی شد. الکساندر مک کوئین در این نمایش، احساسات را از طریق رقص و چهره مدل نمایش داد و از روبات ها برای نشان دادن دنیای مکانیکی در حال پیشرفت استفاده کرد. این لباس به یک اثر هنری و یک مد مفهومی تبدیل شده است.
کالکشن ” voss” بهار و تابستان 2001
کالکشن ووس از ابتدا حال و هوای روانی و متشنج داشت. قبل از شروع آن، تماشاگران مجبور شدند یک ساعت به صدای ضربان قلبی که پخش می شد، گوش دهند و به انعکاس تصویر خود در شیشه محفظه نگاه کنند. در این کالکشن مک کوئین از یک محفظه ی شیشه ای استفاده کرد. این محفظه شبیه به اتاق یک تيمارستان روانی طراحی شده بود و همهی مدل ها، سربند و کلاه بیماران روانی را بر سر داشتند. لباس های این مجموعه تماما جز هنر مفهومی الکساندر مک کوئین شناخته می شوند. آثاری که زیبایی، ترس و زوال را به خوبی به تصویر کشیده بودند.
“Autumn/Winter 2009, “Horn of Plenty
کالکشن Horn of Plenty قطعا یک شاهکار در کارنامهی هنری الکساندر مک کوئین است. برای یکی از لباس ها که جز معروف ترین لوک های کالکشن است، از پر اردک که با رنگ سیاه رنگ آمیزی شده بودند، استفاده شد. در واقع این لباس نشان از کلاغ بود که در عصر رومانتیک با مفهوم مرگ و شوم بختی معنا می شد که البته بی ارتباط با صحنه ی کت واک که انبوهی از زباله ها بود، نبود.
مدل ها به شکل وحشتناکی آرایش شده بودند ولی لباس ها همگی به طرز قابل توجهی فاخر و شیک بودند.
خداحافظی با پسر بد مد
نگرش مک کوئین کاملا با جامعهی هنری آن روزهای بریتانیا متفاوت بود. مک کوئین سعی داشت با طراحی لباس های مفهومی در بین تضادها، تعادل ایجاد کند و همین باعث شد که savage beauty را به وجود بیاورد. او همیشه بر این باور بود که بیشتر یک هنرمند است تا یک طراح لباس! الکساندر مک کوئین مثل یک رویا بود، رویایی که در دنیای مد به حقیقت پیوست. وجود او در هنر به ویژه در مد کمک های شایانی به خلاقیت طراحان بعدی کرد. جامعه هنری و رسانه های بریتانیا به شدت با کارهای مک کوئین مخالف بودند و تا حدی آن را ابتذال میدانستند اما خودش اعتقاد داشت که: «زیبایی در مالیخولیاست».
مک کوئین پس از خودکشی دوست صمیمی اش، ایزابلا بلو و مرگ مادرش، در حالی که از افسردگی رنج میبرد، سرانجام در 11 فوریه 2010 جسم بی جانش در خانه اش، در حالی که خودکشی کرده بود، پیدا شد. جامعهی هنری با از دست دادن مک کوئین هیچ وقت نتوانست دوباره کسی مثل او را در خود داشته باشد.
من فکر می کنم زیبایی در همه چیز وجود دارد. چیزی که مردم به آن زشت می گویند. من میتوانم زیبای درون آن را ببینم.
در پایان
مد مفهومی با پیشرفت تکنولوژی، راه دور و درازی در پیش دارد و هنرمندان زیادی وارد این سبک از هنر می شوند. شما به عنوان یک طراح لباس، خواننده یا استایلیست به این نوع مد علاقه دارید؟