مخاطبان ما چه میخواهند؟
چند نفر از شما صادقانه می توانید بگویید که مخاطب هدف خود را کاملا میشناسید و درک میکنید؟
این مطلب در دسته بندی بازاریابی مد و در وبسایت بک استیج - پشت صحنه دنیای مد نوشته شده. با ما همراه باشید.
شما ممکن است بدانید که آنها در کجا هستند، جنسیت، سن، و سایر داده های اولیه جمعیت شناختی آنها مشخص باشد، اما آیا واقعا میدانید که انگیزه آنها برای خرید چیست؟
حقیقت این است که اکثر مشتریان حتی خودشان هم نمیدانند چرا خرید میکنند.
تحقیقات علمی در مورد مغز انسان نشان میدهد که 95 درصد از تصمیمات، ناشی از انگیزههای ناخودآگاه است و بزرگترین آنها احساسات است که سپس با منطق ان را توجیه میکنیم.
معیارهای سنتی (مانند کلیکها، اشتراکگذاریها و زمانهای پیمایش) میتوانند چیزهای زیادی در مورد عملکرد افراد به شما بگویند، اما نمیتوانند احساس مشتریان را در مورد برند شما اندازهگیری کنند. در اینجاست که بازاریابی عصبی وارد میشود.
به عنوان مکملی برای معیارهای استاندارد عملکرد بازاریابی، نورومارکتینگ میتواند به شما در تجزیه و تحلیل واکنش احساسی مخاطبهای خود کمک کند. بازاریابی عصبی به ما میگوید که چه رنگها، تصاویر، موسیقی یا پیامهایی بیشترین واکنش را در بین مخاطبان ایجاد میکنند. تیم شما میتواند از این دادهها برای شناسایی اولویتهای تبلیغاتی مشتریان استفاده کند.
نورومارکتینگ به ما چه میگوید؟
به عنوان مثال تحقیقات بازاریابی عصبی نتایج زیر را در مورد همه انسان ها نشان داده است:
- انسان ها عمدتاً توسط احساسات هدایت میشوند، نه منطق (اما ما سیگنالهای احساسی خود را با دلایل منطقی توجیه میکنیم)
- 95 درصد تصمیمات ناخودآگاه گرفته میشود
- اجتناب از درد انگیزه قویتری نسبت به لذت جویی است
- هنجارهای اجتماعی مانند رفتار متقابل، اقتدار و اثبات اجتماعی بر رفتار ما تأثیر میگذارد
- برخی از رنگها واکنش عاطفی خاصی را برمیانگیزند
- تصاویر سریعتر از کلمات پردازش میشوند
- تصاویر زنان، کودکان و توله سگهای زیبا برای همه جذابیت دارند
- قیمتهای با اعداد گرد (مثل 100 تومان) آسانتر پردازش میشوند، اما اعدادی مانند ۹۹ تومان بهنگام معامله بهتر تلقی میشوند.
- بخش اول و آخر یک پیام به ویژه در تنظیم زمینه نحوه درک پیام اهمیت دارد.
بازاریابی سنتی یا نورومارکتینگ؟
اگر بخواهیم روشهای بازاریابی سنتی را با نورومارکتینگ مقایسه کنیم باید بگوییم که تحقیقات بازاریابی سنتی سعی میکند فرآیند تصمیمگیری مصرفکننده را از دیدگاه آگاهانه درک کند، در حالی که بازاریابی عصبی با درک رفتار ناخودآگاه مشتری سر و کار دارد.
به علاوه مشکل تحقیقات بازاریابی مرسوم این است که به شدت بر گزارش خود مصرفکننده در مورد آنچه فکر، احساس و اعتقاد دارد، متکی است. درک ما از دنیای اطراف ما معمولاً به دلیل خلق و خوی ما است که میتواند بر حسب عوامل گوناگونی متغیر باشد. گاهی حتی ممکن است یک دیدگاه را آگاهانه داشته باشیم در حالی که در ناخودآگاه به چیز دیگری اعتقاد داریم، که این پدیده ناهماهنگی شناختی نامیده میشود. به همین دلیل است که بازاریابان نمیتوانند فقط به نظرسنجیهای مصرفکنندگان اعتماد کنند و به دلیل همین سوگیری انسانی است که بازاریابی عصبی بهوجود آمدهاست.
بازاریابی عصبی یک حیطه بازاریابی نسبتاً جدید است که تحقیقات سنتی را با اطلاعاتی که نمیتوان از طریق سایر تکنیکهای قدیمی به دست آورد، تکمیل میکند.
جمعبندی
امروزه بیزینسهای پیشرو از تکنیکهای بازاریابی عصبی به عنوان یک مزیت رقابتی در تمامی حیطههای بازاریابی مانند بازاریابی محتوا، سئو، رسانههای پولی، طراحی وب سایت و طرحبندی و بهینهسازی نرخ تبدیل استفاده میکنند و این مسئله است که باعث افزایش سرعت رشد بعضی برندهای نوپا نسبت به دیگر رقبا میشود.