در قرن 19م. و پس از جنگ جهانی دوم تحولات هنری جدیدی صورت گرفت که شامل لباس نیز شد. لباس در سدهی 20م، فقط کارکرد سنتی شامل پوشش بدن و زیبایی را نداشت باشد و مفهومی فراتر از این موارد را شامل میشد. در ادامه مقاله با چگونگی شکلگیری لباس مفهومی و ایدئولوژی آنها و هدف لباسهای غیرقابل پوشیدن بیشتر آشنا میشویم.
این مطلب در دسته بندی دستهبندی نشده و در وبسایت بک استیج - پشت صحنه دنیای مد نوشته شده. با ما همراه باشید.
هنر مفهومی
مفهوم هنر مفهومی
پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، لباس موضوع مطالعهی رشتههایی چون روانشناسی، فلسفه، جامعهشناسی و رفتارشناسی گردید و از جهات مختلف مورد بررسی قرار گرفت. همین هنگام، سبکهای هنری جدید نیز پدید آمدند که تاثیراتی عمیق بر نقاشی، مجسمهسازی و امثال آن بر جای گذاشتند.
اصطلاح هنر مفهومی بر گونههای مختلف هنری دلالت دارد که در آنها، فکر و ایده هنرمند بیش از وسیله بیان و کار نهایی حائز اهمیت است. دو عنصر تفکر و زبان از مهمترین عناصر هنرهای مفهومی هستند. با این که هنر مفهومی عناصری چون تفکر و زبان را از فلسفه به عاریت گرفته است، اما در لایههای ابتدایی و سطحی خود وابسته به مفاهیمی است که با زندگی روزمره و انسان معاصر مرتبط میشود.
در آثار هنر مفهومی، رابطه هنرمند، اثر هنری و مخاطب دگرگون میشود؛ یعنی اثر هنری اهمیت خود را از دست می دهد و ذهن هنرمند است که در اولویت قرار میگیرد و این مسئله تا جایی پیش میرود که گاه خود هنرمند نیز حذف می شود. بنابراین، اثر مفهومی، محاكات (محاکات اصطلاحی در نقد ادبی و فلسفه است که شامل تقلید دیونوسیوسی، تقلید، شباهت غیر حسی، پذیرایی عاملی، بازنمایی، وانمایی، کنش بیان، کنش شباهت، عرضه خویش میشود.) طبیعت و صورتهای گوناگون آن نیست، بلکه هنرمند با اتکا به منطق فکری خویش از امکانات زبان و بیان مستقیم در طبیعت و زندگی بهره میگیرد.
سرآغاز هنر مفهومی
اگرچه هنر مفهومی برای اولین بار در دهه 1960 تعریف شد اما منشا آن به سال 1917 و مارسل دوشان باز میگردد. در این زمان، نمایشگاهی با ادعای آزاد اندیشی در هنر و خلق ایدهها در نیویورک، در قبال دریافت مبلغی، آثار را به نمایش میگذاشت. دوشان که از داوران این نمایشگاه بود، برای سنجیدن این ادعای آزاد، کاسه توالت چینی را به اسم مستعار R.Mutt امضا کرد و برای نمایشگاه ارسال کرد. در نهایت این اثر، بیدرنگ رد شد و دوشان خشمگین از رای، انجمن هنرهای مستقل استعفا داد.
اما این تاثیرها تنها به این هنرها معطوف نشدند. همگام با تحولات هنری، بستر جدیدی از فعالیت در زمینهی لباس آغاز گردید. در نتیجه، همزمان با رشد و شکلگیری هنر مفهومی، لباسهای مفهومی به عنوان شاخهای از این هنر جایگاه ویژهای در بین هنرمندان برای خود یافت و شــاخهاى از آن، تحت عنوان «لباسهاى مفهومى» مطرح شد.
لباس مفهومی
در دوران معاصر، برخی از هنرمندان در بعضی از فرهنگها و یا جریانهای ضدفرهنگی با اختلاط عقاید متنوع و با خلق سبکها، تصاویر، بافتها، نقشها، رنگها و پارچهها است که توانستند فرمهایی از خرده پوششها و اشکال کثرتگرایانهای را در یک حوزه به وجودآورند. بدین ترتیب آنها از قالبهای ساختارشکن برای بیان آنچه میخواستند بگویند استفاده کردند. در نتیجه در این حالت لباس مفهومی مستقیما یک اثر هنری تلقی میشود و طراح لباس، هنرمندی است که آثارش را با کارمادههایی مثل لباس خلق میکند؛ اما این بار از دید کاربردی فراتر رفته و لباس مفهومی را به صورت مدیا و رسانه مطرح میسازد.
هنر و پوشاک که تا پیش از این در دو جایگاه جدا از هم قرار داشتند و مستقل از یکدیگر به تکامل خود ادامه میدادند، با هم ترکیب شدند و سبب وارد شدن مفهوم هنر به لباس گردیدند. در نتیجه با لباس مفهومی، ارتباط بین دنیای هنر و لباس مستقیم و آشکار گردید. در نهایت، بسیاری از هنرمندان از قدرت تحریکآمیز لباس در خلق آثار هنری استفاده کرده و متقابلا طراحان لباس در جست و جوی منبع الهام، به دنیای هنر رجوع کردند. به این ترتیب لباس که زمانی تنها از جنبهی کاربردی شناخته و مطرح میشد، بدل به ابزاری برای جستوجوی هویت شده و میتوان آن را بیواسطه یک اثر مفهومی پنداشت. این بدان معنی نیست که هنر و لباس مشابه یا معادل یکدیگرند، بلکه میتوان به هر دو نگاهی مشابه داشت.
بویز بر این باور بود که هر اثری که قابلیت انتقال مفهوم را داشته باشد تبدیل به پدیدهای هنری میشود. ماده و اشیا برای بویز ناقلی محسوب میشوند که به وسیلهی آنها پیام از سمتی به سمتی حرکت کند. لباس مفهومی او که شامل پارچهای نمدی برای یک دست کت و شلوار مردانه، تلاشی بود تا با استفاده از مادهی بدوی نمد، لباسی معاصر خلق کند و نوعی تناقض قابل توجه را به وجودآورد. طراحیهای او در مجموع چنین نقشی را بر عهده داشتند؛ بر مبنا مفاهیمی چون خاطرات، نجاتبخشی، بدویت، تقابل انسان بومی با مدرنیسم را به نمایش بگذارد.
لباس پوشیدنی و لباس غیرقابل پوشیدن
لباسهای قابل پوشیدن، لباسهایی هستند که در ردهی هنرهای زیبا و سودمند قرار میگیرند و در قالب یک «اثر هنری کاربردی» پوشیده میشوند. حال آن که لباسهای غیرپوشیدنی و لباس مفهومی فقط در حوزهی هنرهای زیبا قرار میگیرند و عملکردی مشابه همان تابلو نقاشی یا مجسمه دارند. اما به نظر میرسد هنر طراحی لباس در حال حرکت به نقطهای است که ایدههای آن از حالت لباسهای بسیار مبتکرانه و همچنین لباسهای قابل پوشش متمایز نباشد.
روند مفهومی شدن لباسها با طراحان آوانگارد و صد البته با ساختارشکنی آغاز شد. این طراحان توانستند به سرعت راه خود را از دیگر طراحان لباس جدا کنند و به لباس مفهومی جان دهند. در حقیقت، دیگر نمیتوان انکار کرد که لباس یک گویش بصری قدرتمند و ابزاری برای گفتگو با مخاطب است. به بیان دیگر هنر و لباس با یکدیگر ترکیب میشوند تا از محدودیتهای معمول ژانرهای خود خارج شده و آزادی یابند. هردوی آنها لفاف و پوستهای از مجموعهی خواستها و آرمانهای حسی و معنوی هستند که قابل رویت شدهاند. هنرمند تلاش میکند که از طریق ترکیب این دو با یکدیگر به بازتاب تفکرات و عقاید موردنظر خود بپردازد.
جمعبندی
هم اکنون، مفهوم پوشاک به سر حد پایانی آن نزدیک میشود؛ به طوری که هنرمندان و طراحان آوانگارد و مفهومی از مواد متنوعی مانند مس، روزنامه، نوارهای پلاستیکی، موی انسان، خار، ظروف چینی و فولاد ضد زنگ بافته شده برای درست کردن لباسهای پوشیدنی و غیرپوشیدنی استفاده میکنند.
برخی این گونه طراحیها را نقد کردهاند و آنها را غیرکاربردی میدانند. آنها هیچ توجهی به مفهوم و کاربرد اجتماعی و فرهنگی این لباسها ندارند و نقش لباس را در ابتداییترین شکل آن خلاصه میکنند. در حالی که چنین طرحی میتواند تبدیل به عنصری ارتباطی شود بین پوشنده و جامعه.
نظر شما چیه؟
به نظرتون خوبه که بشه با لباس هدف، ایده، مفهوم یا در سادهترین حالت پیامت رو برسونی. مثل عکس بالا بگیم: من خجالتی نیستم فقط از تو خوشم نمیاد (البته من از شما که خیلی خوشم میاد😊).